زندگینامه آنتوان چخوف – نویسنده

نظرات 2
13 دقیقه زمان مطالعه

anton_chekhov_18891    

بیوگرافی آنتوان چخوف

چخوف نویسنده ای بشردوست، آزدیخواه و روشنفکر بود و داستان های وی حکایت از افکار مترقی او می نماید. او با فساد و دروغ، خودنمایی، سرشکستگی، منفی بافی، کوته نظری، ستمگری، آزادیخواهی دروغین و سرانجام، صفات منفی با کمال خشونت مبارزه می کند و جامعه عقب مانده را به آینده درخشان و زندگانی سعادتمندانه امیدوار می سازد و برای رسیدن به اصول مترقی افکار برجسته ای به خوانندگان آثار خود تلقین می کند.
در زندگی نامه آنتوان چخوف اینگونه آمده است که: « آنتوان پاولویچ چخوف » درام نویس و داستانسرای معروف روسی در ۱۷ ژانویه سال ۱۸۶۰ در شهر «  تاگان روگ » در شمال قفقاز در آغوش یک خانواده  بی چیز و معتقد به سنن و آداب قدیمی و ملی دیده به جهان گشود.
جد چخوف از سرف هایی بود که با صرفه جویی و کار زیاد آزادی و حیات خود و خانواده اش را از ارباب خویش بازخرید کرده بود. پدرش مغازهٔ خواربار فروشی داشت. او مرد مذهبی خشنی بود و فرزندان‌ اش را تنبیه بدنی می‌ کرد. روزهای یک‌ شنبه پسرانش (او ۵ پسر داشت که آنتوان دومین آنها بود.) را مجبور می‌ کرد به کلیسا بروند و در گروه همسرایانی که خودش تشکیل داده بود آواز بخوانند. اگر اندکی ابراز نارضایتی می‌ کردند آنها را با چوب تنبه می‌ کرد. همچنین آنها را در ساعاتی طولانی، حتی در زمستان‌ های سرد، در مغازه‌ اش به کار می‌ گرفت. آنتوان در ۱۸۶۷ در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه‌ٔ دینی یونانی آغاز کرد اما دو سال بعد در کلاس اول مدرسهٔ عادی به تحصیل خود ادامه داد.

220px-chekhov_with_brother_1882

پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از داد و ستد باز داشت و به ورشکستگی کشان پدرش با داد و ستد جزئی ای که داشت نمی توانست هزینه ی زندگی خانواده را تأمین نماید و از این رو « آنتون » کوچک، در آغاز زندگی با قیافه ی شوم فقر آشنا گردید و به اثرات مخرب آن پی برد. با آنکه چخوف در سختی و فشار زندگی می نمود اما با عزت نفسی که داشت کوچکترین گله و شکایتی ابراز نمی کرد و با کار و کوشش فراوان، تحصیلات مقدماتی خود را در « ژبمنازیوم  » مسقط الرأس خاتمه داد و برای تحصیل در دانشکده پزشکی عازم مسکو شد.

moscow-art-theater

درباره آنتوان چخوف

چخوف تحصیلات پزشکى خود را در سن ۱۹ سالگی در سال ۱۸۷۹ در دانشکده پزشکى دانشگاه مسکو آغاز کرد. در زمان دانشجویى، براى گذران زندگى خود و خانواده اش، صدها داستان کوتاه نوشت.

چخوف در نیمهٔ سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد برای همین این سال را مبدأ تاریخی آغاز نویسندگی چخوف برمی‌ شمارند. جخوف در نامه‌ ای به فیودور باتیوشکوف می‌ نویسد:«نخستین تکهٔ ناچیزم در ۱۰ تا ۱۵ سطر در نشریهٔ «دارگون فلای» در ماه مارس یا آوریل ۱۸۸۰ درج شد. اگر آدم بخواهد مدارا کند و این نوشتهٔ ناچیز را آغازی به‌ حساب بیاورد، بنابر این سالگرد (بیست و پنج‌ سال نویسندگی) من زودتر از ۱۹۰۵ فرا نخواهد رسید.» آنچه چخوف به آن اشاره می‌ کند درواقع داستان کوتاهی است به نام «نامهٔ ستپان ولادیمیریچ اِن، مالک اهل دُن، به همسایهٔ دانشمندش، دکتر فریدریخ» که در مجلهٔ سنجاقک شمارهٔ ۱۰ منتشر شد. او در سال‌ های ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۴ علاوه برآموختن پزشکی در دانشگاه مسکو با نام‌ های مستعاری مانند: آنتوشا چخونته، آدم کبدگندیده، برادر برادرم، روور، اولیس… به نوشتن بی‌ وقفهٔ داستان و طنز در مجله‌ های فکاهی مشغول بود و از درآمد حاصل از آن زندگی مادر، خواهر و برادرانش را تأمین می‌ کرد. او در ۱۸۸۴ به عنوان پزشک فارغ‌ التحصیل شد و در شهر واسکرسنسک، نزدیک مسکو، به طبابت پرداخت، تابستان آن سال برای استراحت به «بابکیو» رفت و در آنجا با «ساروین» مدیر روزنامه معروف پترزبورگ آشنا شد.
نامه‌های چخوف به ساورین معروف است و این مرد ناشر غالب آثار بعدی چخوف می‌ باشد. در سال ۱۸۸۶ اولین نمایشنامه‌ اش را به نام «آواز قو» در یک پرده تنظیم کرد و در سال ۱۸۷۷ مسافرتی به جنوب روسیه داشت که تأثیرات خاص آن سفر در اثر معروفش به نام «استپ» آشکار است. اولین مجموعه داستان‌ ش با نام قصه‌ های ملپامن در همین سال منتشر شد و اولین نقدها دربارهٔ او نوشته شد. در دسامبر همین سال هنگامی که چخوف ۲۴ ساله بود اولین خلط‌ های خونی که نشان از بیماری مهلک سل داشت مشاهده شد.

چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی به طور حرفه‌ ای به داستان‌ نویسی و نمایش‌ نامه‌ نویسی روی آورد. در ۱۸۸۵ همکاری خود را با روزنامهٔ پتربورگ آغاز کرد. در سپتامبر قرار بود نمایش‌ نامهٔ او به نام در جادهٔ بزرگ به روی صحنه برود که کمیتهٔ سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد. مجموعهٔ داستان‌ های گل‌ باقالی او در ژانویه سال بعد منتشر شد. در فوریه همین سال ۱۸۸۶ با آ. سووُربن سردبیر روزنامه عصر جدید آشنا شد و داستان‌ های، مراسم تدفین، دشمن،… در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد. بیماری سل‌ ش شدت گرفت و او در آوریل ۱۸۸۷ به تاگانروک و کوه‌ های مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید در اوت همین سال مجموعهٔ در گرگ‌ و میش منتشر شد و در اکتبر نمایش‌ نامهٔ بلندش با نام ایوانف در تآتر کورش مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد.

mte5ntu2mze2mtgxnjyxmtk1

آثار آنتوان چخوف

آثار معروف چخوف در این سال عبارتست از «هنگام سحر» که مجموعه داستان است و «ایوانف» یک نمایش چهار پرده ای که هم در مسکو و هم در پترزبورگ به نمایش گذارده شده است.
در سال ۱۸۸۸ با جمعی از دوستان و از آن جمله «ساروین» به کریمه رفت و در آنجا داستانهای معروف  «استپ، روشنایی‌ ها، جشن تولد، زنگها» را نوشت و لطیفه ای به نام «خرس» در یک پرده تنظیم کرد.
در سال ۱۸۸۸ جایزه پوشکین (به مبلغ ۵۰۰ «روبل» به وسیله آکادمی ‌علوم امپراطوری به او اعطا شد و در سال بعد عضو جمعیت دوستداران (ادبیات روسی) شد و در همین سال بود که نمایش «دیو جنگل» را در چهار پرده تنظیم کرد. لطیفه «خواستگاری» را در یک پرده و داستان معروف «افسانه خسته کننده، از دفتر یادداشت یک پیر مرد» را نوشت.

در ۱۸۹۱ «فراریان ساخالین» «دوئل» و «زنان» را نوشت و سفری به اروپای غربی کرد. در سال ۱۸۹۲ به ایالت نوگورود رفت تا به قحطی زدگان آن ناحیه کمک کند و سازمانی برای امداد به آنها ایجاد کرد و خودش هم از مسکو به ده «میلخوف» نقل مکان کرد و در دهکده مزبور هم به مبارزه بر علیه بیماری وبا که تازه شایع شده بود پرداخت.
آثار معروفش در این سال عبارتست از داستانهای: اطاق شماره ۶- ملخ- زوجه- در تبعید- همسایگان.

در سال ۱۸۹۳، داستان «مرد ناشناس» و یادداشت های معروف مسافرت به سیبری را تحت عنوان «جزیره ساخالین» منتشر کرد.

دکترها توصیه کردند که به کریمه و یا جنوب فرانسه مسافرت کند و در این سال ها و سال های بعد بود که آثار زیر از زیر قلم استادانه چخوف به در آمد:  «خانه با مزانین»  نمایش نامه «شاهین دریا» داستان بلند «سه سال» و داستان های کوتاه «جنایت»، آریادانا و «زن». و در سال ۱۸۹۷ به خرج خود در ده‌ های روسیه از جمله همان دهکده ملیخوف مدرسه بنا کرد. برای راحتی دهقانان آن نواحی رنج بسیار برد و داستان‌ های معروف «زندگی من»، «موژیکها»، «درگاری» و «در یک نقطه محلی» را به رشته تحریر در آورد.
در این سال داستان های «آدم توی جلد»، «یونچ»، «مستأجر»، «شوهر» ، «خانم مامانی» را نگاشت و در سال بعد (سال ۱۸۹۹) داستان های «خانم و سگ ملوسش» و «درراوین» را به رشته تحریر درآورد.

همچنین از سال ۱۸۹۱، چخوف کار خود را به عنوان پزشک عمومى در دهکده ملیخووا، در فاصله ۸۰ کیلومترى جنوب مسکو، آغازکرد. بیماران از ۵۰ کیلومترى آنجا، پیاده یا با گارى می‌ آمدند تا پزشک جدید را ببینند. آنها سحرگاه در مقابل مطب به صف می‌ ایستادند و در برابر دریافت مراقبت‌ هاى پزشکى معامله پایاپاى می‌ کردند. چخوف جزئیات را ثبت می‌ کرد، به رایگان دارو می‌ داد و ظرف کمتر از ۶ ماه، ۵۷۶ ویزیت خانگى انجام داد. در ماه ژوئیه، براى کمک به تحت کنترل درآوردن همه گیرى ویرانگر وبا به سمت مأمور سلامت عمومى ناحیه گماشته شد. درکمتر از ۲ ماه، تقریبا ۱۰۰۰ بیمار را ویزیت کرد. با شروع زمستان، همه گیرى وبا پایان یافت اما چخوف کاملا از پاى درآمده بود.

روشن نیست که چرا با وجود مرگ برادرش نیکلاس در اثر سل، او نسبت به حملات بیماری سل بی‌ اهمیت بود. بیمارى او در ساخالین بدتر شد اما در بازگشت به مسکو، تا سال ۱۸۹۷ از دریافت مراقبت پزشکى امتناع کرد تا زمانیکه بیماری او را به شدت مورد حمله قرار داد. بنا بر توصیه دکتر آلکسى اوسترومف، -یکى از اساتید او در دانشکده پزشکى- چخوف براى علاج کامل، به یالتا و سپس به یک مرکز نگهدارى بیماران مبتلا به سل در دریاى سیاه عزیمت کرد. البته، او به جاى استراحت، مشغول برنامه اى براى دریافت اعانه جهت احداث آسایش مسلولین شد.

15-chekhov-family-1902

در سال ۱۹۰۰ به عضویت «آکادمی ‌علوم» درپترزبورگ انتخاب شد و نمایشنامه سه خواهر را هم در آن سال تنظیم کرد.
در این سال وضع جسمیش روز به روز بدتر میشد در سال ۱۹۰۱ با «اولگاکنیپر» ستاره «تئاتر هنری» مسکو ازدواج کرد.
او همچنین در همین مدت ۳ شاهکار خود را نوشت: بانوى صاحب سگ (۱۸۹۹)، سه خواهر ( ۱۹۰۰)، و باغ آلبالو (۱۹۰۳)

chekhov_and_mizinova

در ماه مه سال ۱۹۰۴ دیگر قادر نبود که از تخت به زیر آید و به اتفاق زنش به یک آسایشگاه آلمانی در «بادن وایلر» رفت و در همان آسایشگاه در سن چهل و چهار سالگی در ماه ژوئن سال ۱۹۰۴ بدرود زندگی گفت و جسدش را به مسکو حمل کردند و آنجا در گورستان کلیسای «نودویشی» دفن کردند.
کنستانتین استانیسلاوسکى، رئیس سالن تئاتر معروف هنر مسکو، تصمیم گرفت تا نخستین نمایش باغ آلبالو را در ۱۷ ژانویه سال ۱۹۰۷ درگرامیداشت ۴۴ سالگى چخوف و ۲۵ ساله شدن عمر نویسندگى وى به نمایش درآورد.

تشییع جنازهٔ چخوف یک هفته پس از مرگ او در مسکو برگزار شد. ماکسیم گورکی که در این مراسم حضور داشت بعدها به دقت جریان برگزاری مراسم را توصیف کرد. جمعیت زیادی در مراسم خاکسپاری حضور داشتند و تعداد مشایعت کنندگان به حدی بود که عبور و مرور در خیابان‌ های مسکو مختل شد. علاوه بر نویسندگان و روشنفکران زیادی که در مراسم حضور داشتند حضور مردم عادی نیز چشم‌ گیر بود. سرانجام در گورستان صومعهٔ نووو-دویچی در شهر مسکو به خاک سپرده شد.

۴.۱/۵ - (۴۵ امتیاز)

رشد خودت رو استارت بزن !

درخواست ثبت نام در دوره های امیر شریفی

مشترک شدن
اطلاع رسانی کن
guest
هنگامی که پاسخی داده شود به ایمیل شما پیام ارسال میگردد

2 نظرات
جدید ترین
قدیمی ترین بیشترین امتیاز
بازخورد درون خطی
دیدن تمام نظرات
دوره آموزش کارشناس جذب شوید
دوره برتری شدید
2
0
سوالی دارید؟ بپرسیدx